رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

جمعه بهاری

سلام روز جمعه 30 فروردین 92 از اون روزهای به یاد موندنی شد برای من و رادمهرم.   خاله جون پیشنهاد داد بریم گردش و رادمهری هم یه هوایی به سروصورتش بخوره و از این پاستوریزگی دربیاد. خودش زحمت کشید و بساط ناهار و ... رو حاضر کرد و با هم رفتیم بیرون.خداروشکر هوا عالی بود.تازگیا کشف کردم پسرمون حسابی ددریه.کلی سر ذوق میاد وقتی درخت و رود میبینه. زحمت ناهار رو باباجون و عمومهدی کشیدن و یه جوجه خوشمزه آماده کردن.در حین آماده شدن غذا من و خاله رادمهر رو بردیم تا ازش عکس بگیریم.زمین کمی لیز بود . چشمم به پریسا افتاد دیدم کفش پاش نیست.پس کفشات کو خاله؟؟؟؟ پریسا: دیدم لیز میخورم بچه می افته دراوردم.من هم از تعجب دهان...
4 ارديبهشت 1392

سلام بر یاس کبود

بر حاشيه‌ي برگ شقايق بنويسيد گل ، تاب فشار در و ديوار ندارد سلام بر غمگینانه ترین روایت ولایت! امروز جان علی از تن مفارقت کرد، گرد یتیمی بر رخسار مهسای زینب نشست، موسم تنهایی حسن فرا رسید، حسین از همین لحظه، کربلایی شد و طلیعه ی عاشورا بر صحیفه ی راز، تابید.   امروز ٢٥ فروردین 92:  دلم عجیب گرفته بود.خدا یاری کرد و تونستم تو یکی از مراسم ها شرکت کنم.رادمهر پیش بابایی و دایی جون موند و من و مامان جون رفتیم روضه.دوست داشتم رادمهر رو هم میبردم ولی خوابش میومد و ترسیدم اذیت شه. از وقتی مادر شدم تو این مراسم ها و عزاداری ها دلم خیلی زود میشکنه. خدایا فرزندم را محب اهل بیت قرار ده ...
4 ارديبهشت 1392

یک روز دوشنبه

سلام دلبندم روزهای دوشنبه و چهارشنبه یه ویژگی مهم داره و اون اینه که جای بابا و مامان عوض میشه.مامان میاد سر کار و بابا خونه پیش رادمهره. ترم قبل باباجون دوشنبه و چهارشنبه دانشگاه کلاس برداشته بود ولی این ترم  به خاطر تموم شدن مرخصی من و محض وجود نازنین پسر گلمون کنسل کرد. امروز صبح تا بابایی رفت من و شما کلی بازی کردیم و کلی سرلاک خوردیم و کلی لالا کردیم(البته همه این کلی ها از ساعت هفت و نیم تا نه بود).بابایی رسید و محموله رو تحویل گرفت و من هم اومدم سر کار. این روزها یه عالمه پول گوشی برام میاد.دائم از همسری گزارش کار و احوالات پسری رو میگیرم. الان پیامک زده رادمهر سوپش رو خورد و یه آبم روش و در حال کار...
2 ارديبهشت 1392

یادش به خیر

خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درس‌های سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود   درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ   روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است   کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید   تا درون نیمکت جا میشدیم ما پرازتصمیم کبری میشدیم پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم   کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستان ما از آه بود برگ ...
1 ارديبهشت 1392